سیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهامسیب سرخ آرزوهای مامان ، قاصدک رویاهام ، رهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

قاصدک دوست داشتنی من رهام

شیطون بلای مامان

سلام امید شب و روزم                                الهی دور سرت بگردم هر روز و هر ساعت و هر لحظه، وروجک شیطون بلای آتیش پاره وقتی از دست شیطنت هات موهای سرم سیخ می شه و از کله ام دود بلند می شه ، پدر بهم می گه خودت دوست داشتی بچت دیوارو راست بره بالا ! و من یاد روزهایی می افتم که آرزو می کردم تو یه عالمه شلوغ کنی و آتیش بسوزونی الان می فهمم چه اشتباهی می کردم . از بس دنبالت می دوم،به هیچ کاری نمی رسم. همش کارم این شده که تو رو از زیر مبلها در آرم، یا هی بری تو اتاقت درو ...
27 آبان 1392

بدون شرح

                                                                                                                     ...
20 آبان 1392

یک ماه تا تولد ...

  پادشاه سرزمین قلبم سلام یازدهمین ماهگرد تولدت هزار بار مبارک باشه عشقم ! خورشیدم، ماهم، مهتابم! روزها و هفته ها و ماههای در کنار تو بودن آنقدر برایم لذتبخش و زیبا بودند که گذر زمان را حس نکردم. و دوست ندارم روزهای بی تو بودن را به خاطر آورم. باورم نمی شه یازده ماه ترا درآغوش گرفتم ، بوییدم و بوسیدم. باورم نمی شه اینهمه خوشبختم! خدا رو شکر که توهستی، همیشه باش، در کنارم باش، در آغوشم باش تا آغوشم با تو آغوش مادری عاشق و بی تاب بشه. ب خند، شیطونی کن، جیغ های خوشحالی بکش تا مامان روز بروز مجنون تر بشه!            &nb...
14 آبان 1392

تولد پدر قاصدک

سلام مامانی هفتمین روز دومین ماه پاییزه،روز تولد پدر. فقط تولد تو مونده ها یه تبریک از طرف قاصدک " پدر جون ! تاپ تاپ قلبم ! بابای نازنینم تولدت مبارک " " اندازه ستاره های آسمون دوستت دارم " پدر جونم کاش امشب خونه بودی؟ یه تبریک هم از طرف مامان قاصدک رضای نازنینم! تمام هستی ام! تاج سرم! مرد خانه ام!  تنها عشق و دلدارم ! نشاط جان و روحم!   تولدت مبارک جان جان من! بعد از گذشت سه سال زندگی در کنار تو هنوز شنیدن صدای پاهات ضربان قلبم رو تندتر می کنه! امروز به مراتب از روزها و سالهای گذشته به وجودت دلبسته ترم و جنس دلبستگی ام  به زلالی آب چشمه سا...
7 آبان 1392

یه عالمه عکس

  امیدم، دلیل خنده هام، ضربان قلبم سلام گل همیشه بهارم ! دلم می خواست تمام لحظه های زندگیت رو اینجا ثبت کنم ولی برای اینکار باید بجای یک نصف شب؛ دو یا سه بخوابم. اونوقت ممکنه صبح ها خواب بمونم و فرداش تو اداره نای حرف زدن نداشته باشم و اونهمه کاری رو که ریخته رو سرم نتونم به موقع انجام بدم . همای سعادتم ، تاج سرم ! تو این چند روز دنبال یه فرصت مناسب بودم تا تعدادی از عکسهای سفر به زنجان رو بزارم ولی فرصت مناسب پیش نیومد که نیومد و حالا تو خوابیدی و ساعت ١١.٣٠ دقیقه شبه و من اومدم تا کارمو انجام بدم . فقط خدا کنه زودتر کارم تموم بشه تا بتونم کمی بخوابم :   حالا بریم سراغ عکسها زنجان - ...
7 آبان 1392
1